آقا داماد چیکاره هستن ؟

.

ناظر پُست هستن.

 

خوب به سلامتی کدوم منطقه ؟

 

منطقه خاصی ندارن ، تو فیسبوک

پست ها رو میخونن ، لایک میکنن

و نظر میدن دعوا میکنن از آرمان ها پاسبانی میکنند

و تشخیص میدهند چی تکراری چی فتوشاپه :|

-------------------------------

اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی و دیدی

همه چیز خیلی خوبه، نه غمی هست نه دردی ... روحت شاد و یادت گرامی

------------------------

هرروز صب که از خونه میام بیرون احساس اصحاب کهف بهم دست می‌ده.

با پولایی که دیروزش گذاشتم جیبم هیچ‌کاری نمی‌شه کرد



تاريخ : چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392 | 21:1 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |


برای زندگی کردن در میان آدمیان،باید برای همه ،با هر خصوصیتی که دارند،

هر قدر هم نا به هنجار باشد،حق وجود قایل باشیم و فقط می توانیم بکوشیم

که از خصوصیاتشان بر حسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم.اما نه

می توانیم امیدی به تغییرشان ببندیم،نه چنان که هستند محکومشان کنیم.

این درست مصداق این مثال است که :« زندگی کن و بگذار زندگی کنند».

اما این رفتار آن قدر که درست است،آسان نیست و آن کس سعادتمند

است که از برخورد با بعضی از همنوعان،همیشه در امان باشد.هنر تحمل

کردن انسانها را می توان با تحمل کردن اشیاء بی جان تمرین کرد که به

علت خواص مکانیکی یا خواص دیگر فیزیکی شان با سرسختی سد راه ما

می شوند،تمرینی که هر روز میسر است.وقتی شکیبایی را از این راه

کسب کردیم،می توانیم در مورد انسان ها نیز به کار گیریم.به این منظور،

باید خود را به این فکر عادت دهیم که این مردم نیز مانند اشیاء بی جان،

اگر مانع آزادی و فعالیت ما می شوند،به علت ضرورت ناگزیر طبیعتشان

چنین تأثیری دارند.بنابراین،بر آشفته شدن در برابر چنین انسان هایی

همان قدر احمقانه است که از سنگی که پیش پایمان می غلطد و

راهمان را سد می کند،خشمگین شویم.



تاريخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392 | 7:49 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

 

از یه جایی به بعد..

دیگه مرض چک کردن موبایلت خوب میشه.

حتی یادت میره موبایل داری... از یه جایی به بعد...

دیگه دوست نداری کسی رو تو خلوتت راه بدی

حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

از یه جایی به بعد فقط یه حس بی تفاوتی داری.

نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از یه جایی به بعد تو هیجان انگیز ترین لحظات فقط نگاه میکنی.

از یه جایی به بعد دیگه دوست نداری زندگی کنی... 

شکلک های محدثهشکلک های محدثهشکلک های محدثه

 


برچسب‌ها: از یه جایی به بعد , , ,

تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1392 | 15:18 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

 

تو یادت رفته وقتی گریه دارم برای اشکای من شونه باشی

تو یادت رفته باید خونه باشی باید پیش منه دیوونه باشی

نگو خونه بگو دیوار بی در که سرتا پاشو خاموشی گرفته

مگه من توی تقدیرت نبودم شاید دنیا فراموشی گرفته


برچسب‌ها: دست تقدیر , , , , ,

تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1392 | 15:11 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

منتظر مردی نباش كه باهات كنار بياد...

اين اشتباهي ِ كه خيلی از زن ها دچارش ميشن...

تو خودت خوشبختی رو پيدا كن!


برچسب‌ها: خوشبختی ,

تاريخ : شنبه 7 ارديبهشت 1392 | 14:52 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

 

آدم‌ها ذرّه ذرّه محو می‌‌شوند، آرام.. بی‌ صدا.. و تدریجی

همان آدم‌هایی‌ که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند،

 بی‌ هیچ انتظار جوابی‌، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛

برای آنکه بگویند هنوز هستی‌ و هنوز برای آنها مهم ترینی..

همان آدم‌هایی‌ که روزِ تولد تو یادشان نمی‌رود.

 همان‌هایی‌ که فراموش می‌‌کنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای.

 همان‌هایی‌ که برایت بهترین آرزو‌ها را دارند و می‌دانند

در آرزو‌های بزرگِ تو کوچکترین جایی‌ ندارند..

همان آدم‌هایی‌ که همین گوشه کنار‌ها هستند برای وقتی‌ که

دل‌ تو پر درد می‌‌شود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان

از هیچ کجا پیدای شان می‌‌شود، در آغوشت می‌‌گیرند و می‌‌گذراند

غمِ دنیا را رویِ شانه‌های شان خالی‌ کنی‌.

همان‌هایی‌ که لحظه‌ای پس از آرامشت، در هیچ کجای دنیای تو گم می‌‌شوند

و تو هرگز نمی‌‌بینی‌، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می‌‌برند..

همان آدم‌هایی‌ که آنقدر در ندیدن شان غرق شده‌ای که نابود شدن

لحظه‌هایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمی‌‌بینی‌...

همان‌هایی‌ که در خاموشیِ غم انگیز خود، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان

تو می‌‌گریند، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392 | 19:46 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم 

 



تاريخ : چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 | 7:36 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

 


تاريخ : چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 | 7:9 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

 

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند..

زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ..

زندگی رویا است،مثل رویای یک کودک ناز..

زندگی زيبا است،مثل زيبایی یک غنچه ی باز..

زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است،

زندگی مثل زمان درگذر است..

زندگي را درياب زندگي درگذر است..!!

 



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392 | 15:36 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

من غریبه ایی در بارانم ،

آشنا شدم با چترِ دستانِ تو و همنشینِ دلت ،

چه زیباست باران 

ومن چه غریبه یِ آشنایی شدم برایِ تو



تاريخ : یک شنبه 1 ارديبهشت 1392 | 14:49 | نویسنده : نازنینی از دیار حافظ |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.